متوسلیان پویا

متوسلیان پویا

متوسلیان پویا

متوسلیان پویا

۱۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است

حکایت کرد مرا دوستی که محبت او طراوتی داشت و صحبت او حلاوتی که وقتی در اوائل جوانی بحوادث آسمانی جراب اغتراب بر دوش نهادم و روی بشهر اوش نهادم.
عزمی چون باد پوینده و قدمی چون حرص جوینده، زمین سیمای سیمابی داشت و فلک ردای سنجابی، عطار سپهر از پرویزن سحاب کافور ناب می بیخت و سوسن، سیم خام بر فرق خاک میریخت.
ریاض و بساتین بوصف و نعت مساکین برهنه دوش بودند و حیاض عالم بتاثیر فلکی جوشن پوش، نظاره گاه آفتاب از نیش عقرب گردون بود و شعار شیعیان فرش هامون
نسیم صحری چون پیکان آبدار حدتی داشت و هوای بهمن بمواد طبیعی شدتی، در دور چنین مدتی بی آلتی و عدتی، تن در چنین سفری در دادم و جان در چنین خطری نهادم.
فقلت حقا لقلبی و المنی فرض
و ان عندی من شر النوی قصص
و کل امنیة عزت مطالبها
تقودها راقصات النوق و القلص
اسمار اهل النوای فی اهله عجب
و فی فؤادی منه دائبا حصص
سفر را چند پر خطر باشد
خطر مرد در سفر باشد
قیمت و رونق و بها نارد
آن گهرها که در مقر باشد
زر بگشتن رواج دارد و قدر
گرچه کانرا شرف بزر باشد
نبود از زهومتی خالی
آب صافی که در شمر باشد
پس شهر بشهر میگشتم و منزل بمنزل می نوشتم و سرمای بهمن ودی در رگ و پی غواصی می کرد و اجزاء و اعضاء بار تعاش طبیعی رقاصی.
تا برسیدم شبی از شبهای غربت بدان دیار و تربت که مقصد و مقصود بود و فرود آمدم بر باطی که نزول غربا را معهود بود، شمع منور روز را قدقناتی بحد براتی رسیده و قندیل زرین فلک را روغن بآخر آمده، عذار روز جامه سوک داشت و آفتاب فلک عزم دلوک گفتم هنوز لب و دندان روز خندانست و عروس نهار گشاده لب و دندان، منزلی به ازین رباط بدست کنم و با رفیقی تدبیر خاست و نشست.
غریب وار طوافی نامعلوم می کرد و هر موضعی را بزیر قدم می آوردم، تا برسیدم بآشیانه ای که نسیم آشنایی از وی بدل می رسید و چشم دل ظاهر و باطن او میدید، گفتم آشنا وار در آنجا بباید زد که قدم اول از گزاف نپوید و جاسوس جانان نانهاده نجوید.
فالقلب یدرک ما لایدرک النظر
والعقل اودع فیه السمع و البصر
آواز دادم که هل فی الدار احد من الاحرار و هل فی هذه الظلال سید من الرجال، درین صدر و بارگاه هیچ مأمن و پناه یابم و درین صفه و پیشگاه هیچ کریم مهمانخواه بینم؟
آوازی بگوشم آمد که مرحبا بالقادم النزیل فی اللیل الکحیل هزار آفرین بر مهمانی باد که ناخوانده درآید و هزار جان فدای یاری باد که بیوعده در برآید.
هم نقل در آسیتن و هم جام بدست
ناخوانده درآمد او و ناگفته نشست
من نیز بر آن روی و از آن جام شراب
نادیده و نا خورده شدم عاشق و مست
در آی که رد سائل زشت است و مهمان ناخوانده تحفه ای از تحفه های بهشت، گستاخ و ایمن بنشین که خانه و آنچه دروست ملک تست و آشیانه و هر که درویست در تصرف و کلک تو.
اما باین سفره ماحضر محقر و مختصر تن در ده، که شب بیگاه است و دست از همه نقدها کوتاه، بیا تا قلندر وار با ابای نیستی و حلوای کاستی بسازیم و سرمایه وجود را در راه این جود ببازیم و از طعام و ادام بسلام و کلام بسنده کنیم که خوان قلندران بوقت نهادن همان صفت دارد که سفره صوفیان بوقت برداشتن.
فلسنا فی احبتنا ضننا
لتصرف فی البنات و فی البنینا
و نکرم ضیفنا و الکیس خال
فان الصیف رب البیت فینا
چون پای در حریم سرای نهادم و بر قدم نخستین بایستادم، قومی دیدم بصورت متساوی و بمعنی متوازی عاشقان دیدار و گفتار یکدیگر و امینان احوال و اسرار یکدیگر، در جنسیت چون لاله و خوید و در محرمیت چون پیاله و نبید.
هر دستی طوق گردنی و هر پائی حجرالاسود لبی و دهنی، زبانها چون عندلیب در ترنم و لبها چون گل در تبسم، آشنایان آشیانه اشفاق و رفیقان خلوت روز میثاق شمع مستوی قد زبانه بر آسمانه میافکند و جام مشتری خد چون آفتاب شعله می پراکند.
چون چشم بینداختند بهم نسبتی وثاق روز میثاق مرا باز شناختند، گفتند در آی و بر آی که مجلس چون دایره همه صدر است و در چنین وقت آمدن عین غدر است
بوقتی آمدی که عقل از دماغها نقل کرده است و ارواح صحرایی از اشباح سودائی گریزان شده عقل از حمالی بار گران تکلیف در سایه جام مدام مسند تخفیف نهاده است و شیطان بر عقیله طبیعت عقال شریعت از پای گشاده
اگر بعیب جستن آمده ای چنانکه خواهی بجوی که همه عیبها که در پرده غیبها بود، بصحرای رسوائی آمده است، قفل زبان را پره شکسته و قدح عقل را سر پوش دریده، جمع را سلک انتظام پروینی شده و شخص را رفتار وار قدم فرزینی گشته.
بکسار نبید چند با ما
بنشین و دمی بخند با ما
بنگر که چه کرد از تعدی
دور فلک بلند با ما
از نیش و سرو چه کرد ناگه
این کژدم و گوسفند با ما
محکم بندی بنه بما بر
چون سود نکرد پند با ما
پس هر یک بگفتار لطافتی افزود و بکردار کرامتی مینمود واز ابنای هنر، رجال فضل، از هر دیار میرسیدند ونیک و بدوغث وسمین در نظم و نثر میسنجیدند.
اتفاق را آنشب سرما شدتی داشت مفرط و غلبه ای داشت بکمال، ماه و انجم گوئی از حجاب پنجم می تابد و دریای شب تیره تر از موج قیر بود و فضای عالم پرقواریر، زمهریر هوا چون سینه صدف از قطرات برف مروارید می کرد و لشگر بهمن شوکت وقوت خود را در عالم پدید کرد.
شراب در قعر پیاله چون خون در دل لاله افسرده بود و می لعل در دهان چون لعل بدخشان در کان سخت شده، جامه افلاک گلیم سیاه بود و فرش خاک حریر سپید.
سخن رجال بر منوال این حال می رفت و هر یک موافق وقت و لایق حال نظمی رایق انشاء می کرد و نثری بدیع روایت می فرمود، تا رسیدند بدین کلام بدیع همدانی صاحب مقامات که: هذا یوم جمد فیه خمرة و خمد فیه جمرة.
بدین تلفیق و تطبیق و تناسب لفظ و معنی بسیار تحسین رفت و این قصر و ایجاز را بحد اعجاز رسانیدند و متفق شدند که این سخن جز درین قالب نتوان آورد و در هیچ ترتیب و ترکیب منظوم نتوان پرورد
تا از آخر صف جوانی فصیح زبان، ملیح بیان، آواز داد که: ایها الرجال ما هذا القیل والقال، این چه اطنابست و اسهاب و این چه تطویل است و تهویل که نه این کلمات نص تنزیلست
هرچه نه قرآن عربی و نه لفظ نبی است که آن یکی این طراز دارد که: لایاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا و آن دیگر این صفت دارد که: ان هو الا وحی یوحی دیگر همه از ذوات اشکال و امثال است و در حد امکان و ادمان.
فکل مقال دون لفظک زایف
و کل کلام دون نطفک واهی
و بین لنا وعدا صحیحا مصرحا
بایجاز لفظ معجز متناهی
اگرچه من درین رتبت پایه و درین دکان سرمایه ندارم، اگر خواهید من این در را از قالب منثور بقالب منظوم درآورم و شرط تطبیق و تلفیق در آن نگاه دارم و در معنی شدت این فصل و حدت این اصل بر حسب حال بطریق ارتجال بسازم و بپردازم.
چون این دعوت شنوده شد و اینصورت نموده آمد، عضوها همه گوش گشت و دعویها همه فراموش، گفتند ای جوان غریض نقاب دعوی از روی معنی بردار که صورت شک و گمان بی اقامه بینه و برهان درست نیاید، جوان این بیت را بر بدیهه گفت و این در در حال بسفت.
من حکایات برد لیلتها
خمدت الشتاء مقلوبة
همه گفتند خه خه و علیک عین الله از عهده یک نیمه دعوی بیرون آمدی با آنکه معمای معروف درین مصراع درج کردی و زیادت از آن رتبت که در منثور بود بر منظوم خرج کردی، اما فقط دوم که جمد فیه خمرة است بر تو باقی وجام حریف فکن در دست ساقی است، بی انقطاع انفاس و استمداد اجناس گفت:
قد هممنا بشربها فاذا
جمدت فی الاناء مشروبة
نعره تحسین از یاران و همکاران برآمد و هر یک باعتذار و استغفار درآمدند، چون افسر فضل بر سر نهاد و منبر دعوی برتر نهاد.
گفت این خود از الفاظ تازی و نظم های حجازی سهل و آسانست و این سخن را چند گونه حجت و برهان، که شجره تازی ذات اغصان است و علم عربیت فراخ میدان، اگر کسی بر شما اقتراح کند که این معنی را بترتیب هم درین ترکیب بنظم پارسی آرید و صورت معنی برقرار دارید، حکم شما درین معنی چیست و گشاینده این قفل کیست؟
همه گفتند که این اقتراح در زبان و دهان ما نگنجد و در بیان و بنان ما نیاید، اگر این کیسه را سریست بر دست تست و اگر این صید را آشیانه ایست درشست تست.
جوان ساعتی عنان خاطر بگشاد و جاسوس همت را بر ناموس فکرت بگماشت، هم بر وزن اول این نظم مسلسل در زبان آورد.
نتوان خورد اندرین موسم
با حریفان دگر شراب و کباب
زانکه از فرط قوت سرما
خامد و جامد است آتش و آب
چون این دگر صنعت بدیدند و حجت آن صناعت و بلاغت بشنیدند از بالای تقدم بنشیب تعلم آمدند و جوان را بر همه تقدم دادند و احترام نمودند و روبدو آوردند و فوائد ازو بشنیدند و مشکلات ازوی بپرسیدند
تا هم در نعت سرما و صفت زمستان بقطعه علی بن حسن باخرزی صاحب کتاب دمیة القصر رسیدند و این قطعه مشهور است و بر زبانها مذکور، هر بیتی را معنایی است بکر که بی قوت فکر بوی نتوان رسید چنانکه گفته است.
لبس الشتاء من الجلید جلودا
فالبس فقد بردالزمان برودا
کم مومن قرصته اظفار الشتا
فغدا لاصحاب الجحیم حسودا
وتری طیور الماء فی ارجائها
تختار حر النار و السفودا
و اذا رمیت بسور کاسک فی الهوا
عادت علیک من العقیق عقودا
یا صاحب العودین لا تمهلهما
حرق لنا عودا و حرک عودا
و این ابیات خود شهد کامها و شراب جامهاست و ارباب این صنعت متفقند بر عذوبت لفظ و متانت معنی این قطعه، پس ندای در حواست از چپ و راست برخاست.
گفتند که این را جفتی باید همرنگ و یاری همسنگ، تا بدلالت خاطر تو کرخی با بلخی جفت شود و هر دو قطعه در زبان گفت آید.
جوان صاحب هنر خندان خندان، لب از دندان برداشت و گفت این منزل چنین شاق نیست و این اقتراح تکلیف ما لایطاق نه، گوش دارید تا بشنوید و بشنوند تا بحق بگروید و این ابیات برخواند.
چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز
در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز
بس مومن بهشتی کز خوف رنج دی
خواهد که در میان جهنم شود دراز
هست از کمال شدت سرما در آبگیر
مرغان آب را بسوی بابزن نیاز
ور جرعه های کاس براندازی از هوا
آید هزار عقد عقیقین بر تو باز
ای آنکه عود داری در جیب و در کنار
یک عود را بسوز و دگر عود را بساز
چون این قطعه را پایان کرد و حریفان را از این سکر سرگردان، چون بالای این فضل بدیدند و آلای این سخن بشنیدند آواز تحسین باز از پرده راز بیرون شد و سلک انتظام مجلس دیگرگون گشت.
جوان این در دری بربدیهه بسفت و هر یک او را پیش آمد و مرحبائی بگفت، عروق از آن باده ممتلی گشت و سلطان شراب بر حریم عقل مستولی شد، هر یک از کنار یکدیگر مطرحی و از ساعد مساعد یکدیگر مسندی ساختند.
چون ستام صبح بسنان آفتاب پاره شد و غوغای شب از خوف سلطان روز آواره، با صبح اول برخاستم و خدمت جوان اوش را که حریف دوش بود بیاراستم، در خانه اثری از وی ندیدم و در شهر از وی خبری نشنیدم.
معلوم من نشد که جوان تا کجا دوید؟
در جام وی چه کرد جهان، زهر یا نبید؟
در آفتاب بادیه محنت اوفتاد
یا در حریم سایه دولت بیارمید؟

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
بدم کوهی شدم کاهی برای اسب سلطان را
گر ترکست و تاجیکست بدو این بنده نزدیکست
چو جان با تن ولیکن تن نبیند هیچ مر جان را
هلا یاران که بخت آمد گه ایثار رخت آمد
سلیمانی به تخت آمد برای عزل شیطان را
بجه از جا چه می‌پایی چرا بی‌دست و بی‌پایی
نمی‌دانی ز هدهد جو ره قصر سلیمان را
بکن آن جا مناجاتت بگو اسرار و حاجاتت
سلیمان خود همی‌داند زبان جمله مرغان را
سخن بادست ای بنده کند دل را پراکنده
ولیکن اوش فرماید که گرد آور پریشان را

اگرچه خور به چرخ چارمین است
شعاعش نور و تدبیر زمین است
طبیعت های عنصر نزد خور نیست
کواکب گرم و سرد و خشک و تر نیست
عناصر جمله از وی گرم و سرد است
سپید و سرخ و سبز و آل و زرد است
بود حکمش روان چون شاه عادل
که نه خارج توان گفتن نه داخل
چو از تعدیل شد ارکان موافق
ز حسنش نفس گویا گشت عاشق
نکاح معنوی افتاد در دین
جهان را نفس کلی داد کابین
از ایشان می پدید آمد فصاحت
علوم و نطق و اخلاق و صباحت
ملاحت از جهان بی‌مثالی
درآمد همچو رند لاابالی
به شهرستان نیکویی علم زد
همه ترتیب عالم را به هم زد
گهی بر رخش حسن او شهسوار است
گهی با نطق تیغ آبدار است
چو در شخص است خوانندش ملاحت
چو در لفظ است گویندش بلاغت
ولی و شاه و درویش و توانگر
همه در تحت حکم او مسخر
درون حسن روی نیکوان چیست
نه آن حسن است تنها گویی آن چیست
جز از حق می‌نیاید دلربایی
که شرکت نیست کس را در خدایی
کجا شهوت دل مردم رباید
که حق گه گه ز باطل می‌نماید
مؤثر حق شناس اندر همه جای
ز حد خویشتن بیرون منه پای
حق اندر کسوت حق بین و حق دان
حق اندر باطل آمد کار شیطان

28 Temmuz 1978 tarihinde Konya’da doğan Mine Tugay, başarılı bir oyunculuk kariyerine sahiptir. Lise eğitimini Yeni levent Lisesinde tamamlamış, Müjdat Gezen Sanat Merkezinde oyunculuk eğitimi almıştır. Üniversite eğitimini İstanbul Üniversitesi Devlet Konservatuarı Oyunculuk bölümünde yapmış olan oyuncu, Bahçeşehir Üniversitesi İleri Oyunculuk bölümünde de yüksek lisans yapmıştır. Kariyerine tiyatro oyunlarıyla başlamış ve daha sonra farklı televizyon ve sinema projelerinde yer almıştır. Oynadığı ilk tiyatro oyunu, Büyük Kulaklı Küçük Ayı, ilk dizi ise Gülbeyaz isimli projedir. Öyle Bir Geçer Zaman Ki, Medcezir ve Paramparça gibi yapımlarda sergilediği performansıyla büyük bir ilgi görmüştür.

 

مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد
که بردهٔ عشرتم از خاطر و نشاط از یاد
مرا تبی است که گر از درون برون افتد
به نبض من نتواند طبیب دست نهاد
مرا دلیست که هست از کمال بوالعجبی
به آه سرد گدازنده دل فولاد
مرا رخیست کبود آن چنان ز سیلی غم
که روی اخگر پیکر گداخته ز رماد
مرا سریست گران آن چنان که سرتاسر
زمین بلرزد اگر از تن افکند جلاد
مرا ز داغ واسف سینه سربه سر مجروح
ز دیدن گل و شمشاد از چه باشم شاد
مرا دمیست که نسبت به سوز بی‌حد او
دم از نسیم جنان می‌زند دم حداد
مدام دلم همی آرد از مجرهٔ فلک
که مرغ روح من خسته را شود صیاد
همیشه تیشه همی سازد از هلال سپهر
که در دلم نگذارد بنای عیش آباد
اگر کنم سفری بس بعید نیست بعید
ور از وطن نروم هست جای استبعاد
منم به دشت جنون سر نهاده چون مجنون
منم به کوه بلا پا فشرده چون فرهاد
منم ز دست قضا نوش کرده زهر ستم
منم ز شست قدر خوردهٔ ناوک بیداد
نخورده لقمه‌ای از خوان رزق خود بی‌دود
نبوده لحظه‌ای از دست بخت خود بیداد
ز اقتضای قضا صد قضیه‌ام واقع
تمام عکس مرام و همه نقیض مراد
ز افتراق احبا میان ما و سرور
قضیه مانعة الجمع در جمیع مواد
قیاس حالم ازین کن که مهر من با خلق
به هیچ شکل ندارد نتیجه غیر عناد
میانهٔ من و عیش اتصال طرفه‌ترست
ز اجتماع نقیضین و الفت اضداد
به سست طالعی من ندیده فرزندی
قضا که هست عروس زمانه را داماد
نه رام با من گمنام شخصی از اشخاص
نه یار من افکار فردی از افراد
به فکر بی کسی خود فتاده بودم دوش
که داشتم ز سردرد تا سحر فریاد
نداشتم چو درین کهنه دودمان امید
که جز ودود رسد کس به داد اهل و داد
سمند عزم برانگیختم که یک باره
رخ نیاز ز معبود آورم ز عباد
ندا رسید که مشکل رسی به مقصد خویش
ز مقتدای زمان نا نموده استمداد
سپهر رخش سلیمان منش که می‌رسدش
ز روی حکم اگر زین نهد برابرش باد
مکین مسند اجلال شیخ عبدالعال
کزوست کشور دین و دیار شرع‌آباد
در یگانه دریای اجتهاد که هست
به فضل و مرتبه از خلق بر و بحر زیاد
دروس نافع او در نهایت تنقیح
که بهتر از همه داند قواعد ارشاد
کند سرایر تقدیر بی‌خلاف عیان
به نور تبصره از رای مقنع و قاد
بود ز لمعهٔ مصباح ذات کامل او
هزار منهج ایضاح در طریق رشاد
توجهش چو به نهج الحق است و کشف الصدق
کدام باب به مفتاح او نیافت گشاد
به منتهای بیان بحث دین ز تبیانش
که روزگار فصیحی چو او ندارد یاد
به لطف منطق او اهل علم را تصدیق
که در کلام فصیحش صحیح نیست فساد
یکی ز صد ننویسند وصفش ار به مثل
نه آسمان شود اوراق و هفت بحر مداد
زهی به نفس مقدس نفوس را مرشد
زهی به عقل مکمل عقول را استاد
تفاوت تو بر آحاد مردم آن قدر است
که در طریق حساب از الوف بر آحاد
خطاست دعوی حقیقت از مخالف تو
چنان که دعوی پروردگار از شداد
جواهر سخنم گرچه هست بی‌قیمت
درین دیار که بازار شاعریست کساد
از آن عقاید ارباب دین باوست درست
که داد داوری و عدل در شرایع داد
زمان زمان فقها را ز قولش استدلال
نفس نفس حکما را به حکمش استشهاد
بود بدیع کلام مفید مختصرش
چو در بیان معانی کند نکات ایراد
به قول و فعل وی از مهد تا به عهد خرد
نکرده سهو و خطائی به هیچ نحو اسناد
ز فعل ماضی و مستقبلش خدا راضی
که هست مصدر احسان به امر و نهی عباد
ز نوع انس و ملک جنس علم و جوهر فضل
توراست خاصه که داری کمال استعداد
محاسبان فلک عاجزند از آن که کنند
ثواب طاعت یک روزه تو راتعداد
ز شست و شوی تو گردیده دلق باده کشان
هزار مرتبه اطهر ز خرقه زهاد
صلاح رای تو خال خلاف از رخ خلق
چنان ربوده که صبح از رخ زمانه سواد
طواف کوی تو و قتل دشمنت دارند
یکی فضیلت حج دیگری ثواب جهاد
مراست ذکر جمیلت همیشه ورد زبان
که هست اجمل اذکار و افضل اوراد
ایا مه فلک سروری که امر توراست
فلک مطبع و قضا تابع و قدر منقاد
اگرچه محتشم از گردش قضا و قدر
به پای بوس سگان در تو دیر افتاد
ولی نهاد چنان سر به طوق بندگیت
که تا قیام قیامت نمی‌شود آزاد
ولی به غلغلهٔ کوس مدحتت فکنم
خروش و ولوله در چرخ اگر کنی امداد
درین سراچه که از صرف گوی اجوف چرخ
بنای ناقص عهد است سست و بی‌بنیاد
بنای حشمت جاهت که سالم است و صحیح
مثال دولت شه قوتش مضاعف باد

تثبیت نظام

نهال انقلاب اسلامی که با نثار خون بهترین فرزندان ایران رشد کرده بود، سرانجام در 22 بهمن 1357 به بار نشست و با پیروزی انقلاب اسلامی زمینه مهم ترین همه پرسی تاریخ ایران زمین، جهت تعیین نوع حکومت، فراهم شد.

در این روز، ساختار جدید سیاسی و اجتماعی، بر مبنای آرای اکثر مردم (2/98 درصد) تثبیت شد و رسما نظام جمهوری اسلامی را، ملت مسلمان ایران تأیید کرد.

تولدی مبارک

در روز پربرکت 12 فروردین، نظامی متولد شد که نور اسلام عزیز را، دگر باره، نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان متجلّی ساخت. شعار اصلی انقلاب، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود که میلیون ها ایرانی آزاده و مسلمان در طول مبارزه ها در جای جای ایران اسلامی فریاد کشیده بودند. این شعارها، حکومتی را پایه ریزی می کرد که عدالت اسلامی، از هدف های والای آن بود.

روشنای امید

تشکیل جمهوری اسلامی نه فقط اراده ملت را بر سرنوشت خود به اثبات رساند و برای آنان استقلال و آزادی را به ارمغان آورد، بلکه امید را در دل محرومان و مستضعفان جهان برافروخت که آنان نیز می توانند بعد از قرن ها رنج و درد، جلوه ای از وعده خداوند تبارک و تعالی را ببینند؛ همان وعده پیروزی مستضعفان بر مستکبران را، که کتاب وحی، آن را نوید می دهد.

مفهوم جمهوری اسلامی

هدف پایانی در شعارهای مردم، جمهوری اسلامی بود. کلمه «جمهور» به معنای توده مردم است و گنجانده شدن چنین کلمه ای برای نظامِ بعد از انقلاب، مردمی بودن آن را نشان می دهد و تأثیر رأی مردم را در سرنوشت خودشان، بیان می کند. واژه «اسلامی» نیز آن را از دیگر نظام های جمهوری جدا می نماید و بر حاکمیت ارزش های الهی و قرآنی بر اجزای نظام دلالت می کند.

نیاز به جمهوری اسلامی

ولی فقیه، بر اساس قانون الهی، ولایت امر و امامت اُمت را بر عهده می گیرد و علاوه بر تأمین زندگی مردم، مسؤول هدایت آنان نیز هست. بدین ترتیب، برای تحقق چنین امر بزرگی، باید رسما نظام مشخصی بر ایران حاکم می شد تا زمینه دست یابی به آن هدف های بزرگ را فراهم آورد. این گونه بود که 12 فروردین پدید آمد و نظام پربرکت جمهوری اسلامی، بر کشور عزیز ما سایه افکند.

بر ملا شدن توطئه ه

به راستی که 12 فروردین، به زیبایی، توطئه های دشمنان را از میان برد و آنان را که حکومتِ جمهوری را بی اسلام می خواستند، به کناری افکند. این مردم بودند که در روزهای دهم و یازدهم فروردین 1358 با حضوری آگاهانه و تصور ناشدنی، در پای صندوق های رأی، پیروزی انقلاب اسلامی را تحقق بخشیدند.

جمهوری اسلامی، خواسته مردم

12 فروردین روز تحقق آرمان های بلند مردم بود؛ مردمی که در راه انقلاب، زندان ها، تبعیدها، شکنجه ها، سختی ها و محرومیت های زیادی کشیدند و شهادت بهترین فرزندان خود را دیدند، بعد از پیروزی انقلاب، در یک همه پرسی تاریخی، برای تحقق آرمان های والای شهیدان، به استقرار جمهوری اسلامی، رأی دادند.

بیان شهید مطهری درباره جمهوری اسلامی

استاد شهید مطهری رحمهم الله واژه «جمهوری اسلامی» را چنین تفسیر می کنند: «مسأله جمهوری مربوط است به شکل حکومت؛ یعنی این که مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگیرند و کلمه «اسلامی» محتوای این حکومت را بیان می کند. به این ترتیب، جمهوری اسلامی؛ یعنی حکومتی که شکل آن انتخاب رئیس حکومت، از سوی عامه مردم است و محتوای آن هم اسلامی است و با اصول و مقررات اسلام اداره می شود.»

حکومت خدایی مردمی

با پیروزی انقلاب اسلامی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی [ رحمهم الله ] نظریه در آمیختن حقوق خدا و مردم را در یک حکومت، مطرح کردند و آن را در قالب نظام جمهوری اسلامی، به جهانیان عرضه داشتند که مورد استقبال مردم و فرهیختگان مذهبی قرار گرفت.

حکومت انقلابیون

نظامی که براساس یک انقلاب مردمی استوار است، می بایست در جهت خواسته های همان مردم گام بردارد. خواسته مردم انقلابی ایران، در شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی تجلّی یافت. از این رو، نظام پربرکت جمهوری اسلامی برای تحققِ اهداف مردم، بر پا گردید و در روز 12 فروردین با رأی میلیون ها، انسان آزاده رسمیت یافت.

ارزش رأی مردم

در نظام جمهوری اسلامی، به رأی و نظر یکایک مردم ارج گذاشته می شود و حاکمانِ برخاسته از میان مردم مسلمان، در جهت تحقق آرمان های اسلامی کوشش می کنند؛ برنامه های حیات بخش اسلام را فرا روی خود قرار می دهند و اینگونه، شرع و مردم، هر دو در ساختن جمهوری اسلامی سهیم می شوند، و نظامی مردمی را براساس آموزش های دینی، بنیان می گذارند.

12 فروردین؛ 12 ستون نور

دوازده شهر شهادت را آذین بستیم، دوازده ستون برافراشتیم، به تعداد دوازده ماه سال، دوازده برجِ فلک، دوازده امام معصوم، دوازده نهر خون، دوازده شهر در هم کوبیده، دوازده ستون بر افراشتیم از نور، از آزادی، از پیکر شهیدان، از رایت شرف...

بر شانه پرتوان 12 فروردین، عرش جمهوری اسلامی را نهادیم، به سنگینی 2/98 درصد آرای این ملت.

آرایِ سبز

12 فروردین، روزی است که ملت ایران به جمهوری اسلامی «آری» گفت، آریِ سبز، به نشانه روییدن و طراوت و شادابی و خرمی و به نشانه به ثمر رسیدن آن بذرها و شکفتن آن شکوفه ها، مگر نه آن که شکوفه آزادی این ملت در دشت خونین ژاله، کاشته شد و در لاله زار بهشت زهرا ریشه در خاک سرخ دوانید و از وزیدن نسیم عطر آگین انقلاب، گلشنی دمیده از ژاله و روییده در بهشت پدید آمد.

صراط 12

دوازده فروردین، آزمون بود، صراطی بود که صالحان از آن گذشتند؛ در صف های ممتد ایستادند و رأی دادند، به آسانی از آن عبور کردند و به بهشت جمهوری اسلامی قدم نهادند.

اما گروهی که اهل این راه و پوینده این صراط نبودند از آن بهشت دور ماندند و در وادیِ نه به حسرت نشستند.

یوم اللّه 12 فروردین

12 فروردین، یوم اللّه و روز احقاق حق و پیروزی دین بود؛ روزی که افسون ساحران جادوگر، و تلاش خناسان وسوسه گر باطل گشت؛ روزی که کشتی تلاش این ملت در ساحل استقرار و استقلال، لنگر انداخت؛ روزی که آتش افروخته شده از سوی جهان خواران نمرود سیرت، به باغستان پرثمر و پُرسود جمهوری اسلامی بدل گردید و صلای «بَردا و سلاما» شعله های ملتهب کینه توزی ها را به نفع حق و در خدمت خلیل زمان، خمینی بزرگ، فرو نشاند. روزی که سکه دقیانوس از رواج افتاد و نام حق بر همه جا سایه گستراند.

12 فروردین حرف آخر مردم

انقلاب ما، انفجار نور بود، و نور آن به گوشه گوشه عالم پرتو افکن شد. دل های دوست دارانش، روشن و چشم های دشمنانش کور گردید. دیگر، چه جایی برای همه پرسی به جا مانده بود، مگر کسی می توانست منکر آفتاب شود اگر چه تاریخ به ما نشان داده است که خُفّاشان شب، از گذر ایام و چیره گی فراموشی بر اَذهان سود می برند و حقیقت ها را وارونه جلوه می دهند و این چنین بود که امام راحل [ رحمهم الله ] بر انجام همه پرسی تأکید کردند. و این گونه شد که نوری دیگر تابیدن گرفت و سندی محکم برای آیندگان، در تاریخ، بر جای ماند؛ سند 12 فروردین.

عید امام و امت

بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، روز 12 فروردین را از بزرگ ترین عیدهای ملت ایران بر شمردند. انتخاب واژه «عید» برای روز بزرگی چون دوازدهم فروردین، سزاوار و منطقی است؛ زیرا عید روزی است که انسان در آن احساس مجد و غرور و سربلندی کند. از این رو، دوازدهم فروردین از عیدهای بزرگ تاریخ پس از پیروزی انقلاب شکوه مند اسلامی ایران و روز غرور و سربلندی ملت مسلمان ایران است.

روز فُرقان

دوازدهم فروردین، روز ظهور و میلاد شخصیت واقعی مردم مسلمان ایران، روز میلاد جمهوری اسلامی و به ثمر نشستن خون هزاران شهیدی است که زمینه ساز برقراری حکومت عدل اسلامی در کشورمان بودند. دوازدهم فروردین، سرآغاز حیات واقعی انقلاب اسلامی و نخستین گام در راه استقرار حکومت متکی بر آرای واقعی مردم و روز شناساندن پیروان و دشمنان انقلاب و جدا کردن صف آنان است. در یک کلام، دوازده فروردین روز فرقان است.

پیام نور

امام راحل، در پیامی به مناسبت روز جمهوری اسلامی فرمودند: مبارک باد بر شما، چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و کُرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند. فقط و فقط کرامت، در پناه تقوا و برتری به اخلاق فاضله و اعمال صالحه هست و تفاوتی بین زن و مرد و بین اقلیت های مذهبی و دیگران در امر اجرای عدالت نیست.

12 فروردین و افکار مسلمانان جهان

مردم جهان، حضور یک پارچه و مؤثر ملت مسلمان ایران را در همه پرسی بزرگ و تاریخی 12 فروردین و در دیگر همه پرسی ها و انتخابات بعدی، ملاک و میزان ارزیابی خود از انقلاب اسلامی ایران برگزیدند. موفقیت این انقلاب را، در میزان حمایت های مردمی که بزرگ ترین پشتوانه معنوی آن بعد از لطف ایزدی به شمار می آید، جست و جو می کنند. نفوذ رو به رشد انقلاب، در کشورهای اسلامی و نیز صدور معنوی آن به ملت های مشتاق عدالت اسلامی، نتیجه آگاهی ملت های جهان از میزان اعتبار الهی و مردمی این انقلاب است.

واقعه شگرف

روز 12 فروردین، نظام جمهوری اسلامی با 2/98 درصد آرای ملت مسلمان تثبیت شد و بار دیگر واقعه ای مهم در تاریخ به وقوع پیوست؛ واقعه ای شگرف که هرگز استکبار جهانی، آن را پیش بینی نمی کرد. سرکردگان کفر و الحاد جهانی که از دیدگاه آنان، هیچ ملتی نباید سرنوشت خود را به دست گیرد سعی و تلاش می کردند تا از ادامه نظام جمهوری اسلامی در ایران جلوگیری نمایند، اما بی خبر از آن که انقلاب اسلامی، از قیام حسین علیه السلام الگو گرفته است.

آفتاب 12 فروردین

بعد از 22 بهمن تا روز انتخابات 12 فروردین، گروهک های وابسته به استکبار غرب و شرق، با استفاده ناشایست از فضای آزاد سیاسی آن زمان، شرکت در انتخابات را تحریم کردند و دروغ ها و شایعه های بی اساس را میان مردم پخش کردند تا جو مسموم جامعه، از شرکت مردم در انتخابات جلوگیری کند، خوش بختانه پس از شمارش رأی ها و اعلام نتیجه های درخشان آن. وابستگان به استعمار، تمامی رؤیاهای خویش را برای جلوگیری از برپایی نظام اسلامی در ایران، نقش بر آب دیدند و با شرم ساری برای کاهش رسوایی، این انتخابات را از دیدگاه جهانی ناپذیرفتنی دانستند.

ناکامی گروهک ه

بعضی از گروهک های منافق، می خواستند کلمه «اسلامی» را از «جمهوری اسلامی» حذف کنند. آنان در روزنامه ها و اعلامیه های خیابانی، برای راست شدن این هدف، تلاش فراوانی نمودند، اما امام امت ـ [ رحمهم الله ] ـ در پیامی کوتاه، نقشه آنان را برملا نمودند و فرمودند: وقتی رفراندوم شد، رأی من حکومت جمهوری اسلامی است. هرکس تبعیت از اسلام دارد، باید جمهوری اسلامی را برگزیند.

آریِ دشمن شکن

رأی 2/98 درصدی مردم در 12 فروردین هم چون خاری در چشم دو ابر قدرت آن روز بود. از این رو، بر آن شدند که با برپایی بلوا، در گوشه و کنار کشور، مسأله اصلی را فرعی نشان دهند تا پیش درآمدی بر تجزیه و از هم پاشیدگی نظام اسلامی بشود. با وجود این، زنجیره توطئه آمریکا که از کردستان و گنبد و خوزستان و... آغاز می شد و تا جنگ تحمیلی ادامه می یافت. با رهبری قاطع امام امت و مجاهدت های ملت خداجوی، از هم گُسست و مردم پس از آن نیز با دیگر «آری» گفتن ها به نظام جمهوری اسلامی و بیعت های نو به نو با خون شهیدان، هم چنان استوار به سوی هدف مقدس خود و استقرار کامل نظام عدل اسلامی می شتابند.

پیام رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی ـ[ رحمهم الله ]

بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی رحمهم الله ، در پیامی به ملت ایران، 12 فروردین را روز عید نامیدند در قسمتی از این پیام آمده است «صبحگاه 12 فروردین که روز نخستین حکومت الله است، از بزرگ ترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند؛ روزی که کنگره های قصر 2500 ساله حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بر بست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.»

تقدیر امام از مردم

امام خمینی رحمهم الله در پیام خود بر مناسبت 12 فروردین از حضور مردم در این همه پرسی تشکر کرده و چنین فرمودند: «من به دنیا اعلام می کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندومی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوق ها هجوم آورده و رأی مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زباله دان تاریخ دفن کند. من از این هم بستگی بی مانند که جز مشتی ماجراجو و بی خبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی «و اعتصموا بحبل الله جمیعا» لبیک گفتند و با تقریبا اتفاق آرا، به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می کنم.»

جمهوری اسلامی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب

مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) در تبیین واژه جمهوری اسلامی چنین می فرمایند: «جمهوری اسلامی، از لحاظ معنای تحت اللفظی بر دو پایه استوار است: یکی جمهور مردم؛ یعنی آحاد مردم و جمعیت کشور، این ها هستند که امر اداره کشور و تشکیلات دولتی و مدیریت کشور را تعیین می کنند، و دیگری اسلامی؛ یعنی این حرکت مردم، بر پایه تفکر اسلام و شریعت اسلامی است. این یک امر طبیعی است. در کشوری که اکثریت قریب به تمام آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان مؤمن و معتقد و عامل، که در طول زمان، ایمان عمیق خودشان را به اسلام ثابت کرده اند و نشان داده اند، در چنین کشوری، اگر حکومتی مردمی است، پس اسلامی هم هست.»

رأی به اسلام

مقام معظم رهبری حضور گسترده مردم در یوم اللّه 12 فروردین و رأی قاطع آنان را رأی اسلام و اندیشه های اسلامی برشمرده و می فرمایند: «مردم اسلام را می خواهند. این از روز اوّل گفته شد و در طول سال های متمادی نیز تجربه گردید. امروز هم واضح ترین حقیقت در نظام ما این است که آحاد و توده مردم از نظام حاکم بر کشور می خواهند که مسلمان باشد... و اسلام را در جامعه تحقق ببخشد. این حکومت و این نظام، با این نام در دنیا اعلام شد و تشکیل گردید. مردم هم رأی دادند، و نام جمهوری اسلامی را حاکی از اسلام دانستند لذا آرایشان را به نام جمهوری اسلامی در صندوق ریختند.

جمهوری اسلامی محصول تاریخ ایران

در طول تاریخ، ایرانیان، همواره عدالت، اخلاق و حق را خواسته اند. اسلام نیز از احکام استوار بر حق و عدل و تأکید بر صلاحیت زمام داران سرشار است. بنابراین، معقول است که مردم حکومت اسلامی و حاکم عادل بخواهند، تا آرمان های مادی و معنوی ایشان برآورده شود، این خواسته ای بود که ملت مسلمان ایران با رأی مثبت به حکومت دینی در 12 فروردین بدان دست یافت.

عدد دوازده

چه زیبا و خاطره انگیز است، عدد دوازده: شمار ماه های سال در نزد خدا 12 ماه است؛ دوازده برگزیده خداوند، در میان بنی اسرائیل؛ دوازده چشمه که به فرمان خدا برای بنی اسرائیل در دوران سرگردانی از زمین جوشید؛ دوازده برج فلکی و آن گاه دوازده امام معصوم که درود خدا بر آنان باد. دوازدهم بهمن نیز، روز فرود خمینی کبیر بر سرزمین نور است و اینک دوازدهمین روز از فروردین؛ روز جمهوری اسلامی ایران.

پایه های فکری جمهوری اسلامی ایران (در بُعد داخلی)

انقلاب اسلامی ایران، نظامی سیاسی، اجتماعی را پدید آورد که بر دیانت اسلام و بازگشت به سنت های پسندیده استوار است. این نظام که در 12 فروردین 58، رسمیت یافت، دغدغه ها و دل مشغولی های نخبگان جامعه را به دنبال داشت. آنان برای یافتن روش ها و پاسخ های در خور اسلامی و علمی، درباره پدیده ها و حادثه های جدید، از نظریه های امام خمینی الهام گرفتند و حکومتی پا بر جا و رخنه ناپذیر با پشتوانه مردمی نیرومند پدید آوردند و آن را الگوی ملت های جهان نشان دادند.

پایه های فکری جمهوری اسلامی (در بعد خارجی)

پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران در 12 فروردین سال 1358، جنبش بیداری اسلامی در جهان بیش از پیش، شتاب گرفت و بسیاری از جوانان، دانشگاهیان، روحانیان و تحصیل کرد مسلمان، برای حل مشکلات مسلمانان، به اسلام توسّل جستند. این نهضت عظیم جهانی که با الهام از حرکت اسلامی امام خمینی ایجاد شد و رونق گرفت به تغذیه فکری پیاپی نیاز دارد. از مهم ترین منبع های آن، آثار و دیدگاه ها و نظریه های امام خمینی است که در دوراندیشی فکری و فرهنگی نهضت بیداری اسلامی معاصر، مؤثر خواهد افتاد.

جوانه اندیشه

اعلام حکومت جمهوری اسلامی ایران در 12 فروردین، جوانه های اندیشه و عمل را در جامعه های جهان سوم و ملت های مستضعف جهان، رویاند و شکوفا کرد؛ آنان را که از الگوهای غربی دل سرد و نومید شده بودند، به اندیشه و اراده ای نیرومند برای ساختن جامعه ای نو و اسلامی، مجهز کرد. مسلمانان ستم دیده و محروم جهان، دریافتند که با پشتوانه آموزه های دینی و اراده ملّی همانند ملّت ایران، می توانند بر مشکلات پیروز شوند و حکومتی مردمی و دل خواه، تشکیل دهند.

ناپلئون با ایرانیان عهدنامه فینکنشتاین را امضاء نمود که از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند، در مقابل برای برگرداندن قفقاز (دربرگیرنده گرجستان) به ایرانیان کمک کند. او به گفته‌های خویش عمل نمود و ارتش ایران را آموزش نظامی می‌داد، و برای آن‌ها توپ‌های متحرک و تفنگ‌های باروتی از فرانسه وارد کرد. اما پس از امضا پیمان تیلسیت با تزار الکساندر اول، امپراتور فرانسه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار بعد از خیانت وی به بریتانیا متوسل شد.

تهاجم فرانسه به روسیه در سال ۱۸۱۲ میلادی، سبب تغییر ناگهانی آیندهٔ ناپلئون شد. تهاجم او خرابی‌هایی را به بار آورد که هرگز بهبود نیافت. در سال ۱۸۱۳ میلادی، ائتلاف ششم او را در نبرد لایپزیگ شکست داد. پس از این شکست، ناپلئون از قدرت خلع و به جزیرهٔ البا تبعید شد. کمتر از یک سال بعد او بازگشت و سرانجام در جنگ واترلو در ژوئن سال ۱۸۱۵ مغلوب شد. ناپلئون ۶ سال آخر زندگی خود را تحت نظارت بریتانیا در جزیرهٔ سنت هلن سپری کرد. در فوریه ۱۸۲۱ بناپارت سلامتی خود را به سرعت از دست می‌داد و در ۳ می، دو پزشک انگلیسی که تازه آمده بودند برای معالجهٔ بناپارت فقط توانستند برای او مقداری آرامبخش توصیه کنند. ناپلئون دو روز بعد از اعترافات به گناهانش مرد و درحالی که آخرین مسح تدهین دم مرگ را بر روی وی کشیدند که این مراسم برای کاتولیک‌هاست و پدر آنگه ویگنالی توشهٔ سفرش را در دستانش قرار داد.  آخرین کلمات وی در لحظه مرگ از این قرار بود، فرانسه، راس ارتش، ژوزفین، او وصیت کرده بود که در کنار رود سن به خاک سپرده شود اما انگلیسی‌ها اجازه ندادند و او را در سنت هلن در یک مکان بی‌نام و نشان دفن کردند، بی هیچ آرامگاهی.

https://is.gd/McsDi5

Family and Relationship:

There are three members in his family, his father, mother, and his elder brother. His brother is 2 years older than Jungkook.

 

Social Media: 

  1. Instagram - https://www.instagram.com/bts.bighitofficial/
  2. Facebook - https://www.facebook.com/Jungkook.Intl/
  3. Twitter - https://twitter.com/bts_bighit
  4. Youtube - N/A

Favorite Things: 

  1. Color - Black
  2. Number - 1
  3. Superhero - Iron Man
  4. Dish - Pork Soup Rice
  5. Music - Rock

Interesting Facts:

  1. Jungkook is the youngest member of BTS.
  2. When he was young, he wanted to become a badminton player.
  3. He has a black belt in Taekwondo.
  4. He is a nice cook.
  5. He was ranked 13th in the "Top 100 Most Handsome Faces of 2017".
  6. He graduated from Seoul's School of Performing Arts in 2017.
  7. Jungkook can speak three languages, Korean, English, and Japanese.
  8. During his middle school days, he went for the audition of 'Superstar K', though he was not selected.
  9. Jungkook is an animal lover. He also has a pet dog named Gureum (which means cloud)

FAQs About BTS member Jungkook

  • Is Jungkook a vegetarian? No.
  • How rich is Jungkook? His net worth is estimated to be $20 million. [Ref.]
  • When is the birthday of Jungkook? September 1, 1997.
  • What is his zodiac sign? Virgo.
  • How old is Jungkook? 24 years old as of 2022.
  • How tall is Jungkook? 5 feet 10 inches (1.78 m/178 cm).
  • Who are the parents of Jungkook? The parents' names are unknown.
  • Is he in a relationship? He is single.
  • What is the real name of Jungkook? His real name is Jeon Jung-kook.
  • Can he speak English? He can speak Japanese, Korean, and basic English.
  • Who is his role model? G-Dragon.
  • What is the official Instagram of Jungkook? BTS members don't have their individual Instagram as well as Twitter accounts They share one shared Instagram and Twitter accounts.

 

In case you think we missed something, please put that in the comment box below and don't forget to share your thoughts about Jungkook.

  • آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد
  • اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو می کشه
  • اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره
  • از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه
  • از هول هلیم افتاد توی دیگ 
  • اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد
  • ادب مرد، به ز دولت اوست.
  • اینو که زائیدی بزرگ کن ! 
  • اگه علی ساربونه، میدونه شترو کجا بخوابونه 
  • از ماست که بر ماست
  • از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند
  • اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد 
  • آن قدر مار خورده تا افعی شده ! 
  • اندک دان، بسیار گوست. 
  • اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش به آسمان میرسید 
  • اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد 
  • اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره
  • اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن
  • اسب را گم کرده، پی نعلش میگرده
  • هم از توبره میخوره هم ازآخور
  • اسب پیشکشی رو، دندوناشو نمیشمرند

ضرب المثل کوتاه ایرانی