متوسلیان پویا

متوسلیان پویا

متوسلیان پویا

متوسلیان پویا

۸ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت
جهاندار بیدار بیمار گشت
بفرمود تا رفت شاپور پیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش
بدانست کامد به نزدیک مرگ
همی زرد خواهد شدن سبز برگ
بدو گفت کاین عهد من یاددار
همه گفت بدگوی را باددار
سخنهای من چون شنودی بورز
مگر بازدانی ز ناارز ارز
جهان راست کردم به شمشیر داد
نگه داشتم ارج مرد نژاد
چو کار جهان مر مرا گشت راست
فزون شد زمین زندگانی بکاست
ازان پس که بسیار بردیم رنج
به رنج اندرون گرد کردیم گنج
شما را همان رنج پیشست و ناز
زمانی نشیب و زمانی فراز
چنین است کردار گردان سپهر
گهی درد پیش آردت گاه مهر
گهی بخت گردد چو اسپی شموس
به نعم اندرون زفتی آردت و بوس
زمانی یکی باره‌ای ساخته
ز فرهختگی سر برافراخته
بدان ای پسر کاین سرای فریب
ندارد ترا شادمان بی‌نهیب
نگهدار تن باش و آن خرد
چو خواهی که روزت به بد نگذرد
چو بر دین کند شهریار آفرین
برادر شود شهریاری و دین
نه بی‌تخت شاهیست دینی به پای
نه بی‌دین بود شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافته
برآورده پیش خرد تافته
نه از پادشا بی‌نیازست دین
نه بی‌دین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند
نه آن زین نه این زان بود بی‌نیاز
دو انباز دیدیمشان نیک‌ساز
چو باشد خداوند رای و خرد
دو گیتی همی مرد دینی برد
چو دین را بود پادشا پاسبان
تو این هر دو را جز برادر مخوان
چو دین‌دار کین دارد از پادشا
مخوان تا توانی ورا پارسا
هرانکس که بر دادگر شهریار
گشاید زبان مرد دینش مدار
چه گفت آن سخن‌گوی با آفرین
که چون بنگری مغز دادست دین
سر تخت شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنک بی‌سود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند
به بخشندگی یاز و دین و خرد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
رخ پادشا تیره دارد دروغ
بلندیش هرگز نگیرد فروغ
نگر تا نباشی نگهبان گنج
که مردم ز دینار یازد به رنج
اگر پادشا آز گنج آورد
تن زیردستان به رنج آورد
کجا گنج دهقان بود گنج اوست
وگر چند بر کوشش و رنج اوست
نگهبان بود شاه گنج ورا
به بار آورد شاخ رنج ورا
بدان کوش تا دور باشی ز خشم
به مردی به خواب از گنهکار چشم
چو خشم آوری هم پشیمان شوی
به پوزش نگهبان درمان شوی
هرانگه که خشم آورد پادشا
سبک‌مایه خواند ورا پارسا
چو بر شاه زشتست بد خواستن
بباید به خوبی دل آراستن
وگر بیم داری به دل یک زمان
شود خیره رای از بد بدگمان
ز بخشش منه بر دل اندوه نیز
بدان تا توان ای پسر ارج چیز
چنان دان که شاهی بدان پادشاست
که دور فلک را ببخشید راست
زمانی غم پادشاهی برد
رد و موبدش رای پیش آورد
بپرسد هم از کار بیداد و داد
کند این سخن بر دل شاه یاد
به روزی که رای شکار آیدت
چو یوز درنده به کار آیدت
دو بازی بهم در نباید زدن
می و بزم و نخچیر و بیرون شدن
که تن گردد از جستن می گران
نگه داشتند این سخن مهتران
وگر دشمن آید به جایی پدید
ازین کارها دل بباید برید
درم دادن و تیغ پیراستن
ز هر پادشاهی سپه خواستن
به فردا ممان کار امروز را
بر تخت منشان بدآموز را
مجوی از دل عامیان راستی
که از جست‌وجو آیدت کاستی
وزیشان ترا گر بد آید خبر
تو مشنو ز بدگوی و انده مخور
نه خسروپرست و نه یزدان‌پرست
اگر پای گیری سر آید به دست
چنین باشد اندازهٔ عام شهر
ترا جاودان از خرد باد بهر
بترس از بد مردم بدنهان
که بر بدنهان تنگ گردد جهان
سخن هیچ مگشای با رازدار
که او را بود نیز انباز و یار
سخن را تو آگنده دانی همی
ز گیتی پراگنده خوانی همی
چو رازت به شهر آشکارا شود
دل بخردان بی‌مدرا شود
برآشوبی و سر سبک خواندت
خردمند گر پیش بنشاندت
تو عیب کسان هیچ‌گونه مجوی
که عیب آورد بر تو بر عیب‌جوی
وگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد
خردمند باید جهاندار شاه
کجا هرکسی را بود نیک‌خواه
کسی کو بود تیز و برترمنش
بپیچد ز پیغاره و سرزنش
مبادا که گیرد به نزد تو جای
چنین مرد گر باشدت رهنمای
چو خواهی که بستایدت پارسا
بنه خشم و کین چون شوی پادشا
هوا چونک بر تخت حشمت نشست
نباشی خردمند و یزدان‌پرست
نباید که باشی فراوان سخن
به روی کسان پارسایی مکن
سخن بشنو و بهترین یادگیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر
سخن پیش فرهنگیان سخته گوی
گه می نوازنده و تازه‌روی
مکن خوار خواهنده درویش را
بر تخت منشان بداندیش را
هرانکس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه
همه داده ده باش و پروردگار
خنک مرد بخشنده و بردبار
چو دشمن بترسد شود چاپلوس
تو لشکر بیارای و بربند کوس
به جنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگ
بپرهیزد و سست گردد به ننگ
وگر آشتی جوید و راستی
نبینی به دلش اندرون کاستی
ازو باژ بستان و کینه مجوی
چنین دار نزدیک او آب‌روی
بیارای دل را به دانش که ارز
به دانش بود تا توانی بورز
چو بخشنده باشی گرامی شوی
ز دانایی و داد نامی شوی
تو عهد پدر با روانت بدار
به فرزندمان هم‌چنین یادگار
چو من حق فرزند بگزاردم
کسی را ز گیتی نیازاردم
شما هم ازین عهد من مگذرید
نفس داستان را به بد مشمرید
تو پند پدر همچنین یاددار
به نیکی گرای و بدی باد دار
به خیره مرنجان روان مرا
به آتش تن ناتوان مرا
به بد کردن خویش و آزار کس
مجوی ای پسر درد و تیمار کس
برین بگذرد سالیان پانصد
بزرگی شما را به پایان رسد
بپیچد سر از عهد فرزند تو
هم‌انکس که باشد ز پیوند تو
ز رای و ز دانش به یکسو شوند
همان پند دانندگان نشنوند
بگردند یکسر ز عهد و وفا
به بیداد یازند و جور و جفا
جهان تنگ دارند بر زیردست
بر ایشان شود خوار یزدان‌پرست
بپوشند پیراهن بدتنی
ببالند با کیش آهرمنی
گشاده شود هرچ ما بسته‌ایم
ببالاید آن دین که ما شسته‌ایم
تبه گردد این پند و اندرز من
به ویرانی آرد رخ این مرز من
همی خواهم از کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
که باشد ز هر بد نگهدارتان
همه نیک نامی بود یارتان
ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
نیارد شکست اندرین عهد من
نکوشد که حنظل کند شهد من
برآمد چهل سال و بر سر دو ماه
که تا برنهادم به شاهی کلاه
به گیتی مرا شارستانست شش
هوا خوشگوار و به زیر آب خوش
یکی خواندم خورهٔ اردشیر
که گردد زبادش جوان مرد پیر
کزو تازه شد کشور خوزیان
پر از مردم و آب و سود و زیان
دگر شارستان گندشاپور نام
که موبد ازان شهر شد شادکام
دگر بوم میسان و رود فرات
پر از چشمه و چارپای و نبات
دگر شارستان برکهٔ اردشیر
پر از باغ و پر گلشن و آبگیر
چو رام اردشیرست شهری دگر
کزو بر سوی پارس کردم گذر
دگر شارستان اورمزد اردشیر
هوا مشک بوی و به جوی آب شیر
روان مرا شادگردان به داد
که پیروز بادی تو بر تخت شاد
بسی رنجها بردم اندر جهان
چه بر آشکار و چه اندر نهان
کنون دخمه را برنهادیم رخت
تو بسپار تابوت و پرداز تخت
بگفت این و تاریک شد بخت اوی
دریغ آن سر و افسر و تخت اوی
چنین است آیین خرم جهان
نخواهد بما برگشادن نهان
انوشه کسی کو بزرگی ندید
نبایستش از تخت شد ناپدید
بکوشی و آری ز هرگونه چیز
نه مردم نه آن چیز ماند به نیز
سرانجام با خاک باشیم جفت
دو رخ را به چادر بباید نهفت
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپرسم
بکوشیم بر نیک‌نامی به تن
کزین نام یابیم بر انجمن
خنک آنک جامی بگیرد به دست
خورد یاد شاهان یزدان‌پرست
چو جام نبیدش دمادم شود
بخسپد بدانگه که خرم شود
کنون پادشاهی شاپور گوی
زبان برگشای از می و سور گوی
بران آفرین کافرین آفرید
مکان و زمان و زمین آفرید
هم آرام ازویست و هم کار ازوی
هم انجام ازویست و فرجام ازوی
سپهر و زمان و زمین کرده است
کم و بیش گیتی برآورده است
ز خاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی یزدان گواست
جز او را مخوان کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
ازو بر روان محمد درود
بیارانش بر هریکی برفزود
سرانجمن بد ز یاران علی
که خوانند او را علی ولی
همه پاک بودند و پرهیزگار
سخنهایشان برگذشت از شمار
کنون بر سخنها فزایش کنیم
جهان‌آفرین را ستایش کنیم
ستاییم تاج شهنشاه را
که تختش درفشان کند ماه را
خداوند با فر و با بخش و داد
زمانه به فرمان او گشت شاد
خداوند گوپال و شمشیر و گنج
خداوند آسانی و درد و رنج
جهاندار با فر و نیکی‌شناس
که از تاج دارد به یزدان سپاس
خردمند و زیبا و چیره‌سخن
جوانی بسال و بدانش کهن
همی مشتری بارد از ابر اوی
بتازیم در سایهٔ فر اوی
به رزم آسمان را خروشان کند
چو بزم آیدش گوهرافشان کند
چو خشم آورد کوه ریزان شود
سپهر از بر خاک لرزان شود
پدر بر پدر شهریارست و شاه
بنازد بدو گنبد هور و ماه
بماناد تا جاودان نام اوی
همه مهتری باد فرجام اوی
سر نامه کردم ثنای ورا
بزرگی و آیین و رای ورا
ازو دیدم اندر جهان نام نیک
ز گیتی ورا باد فرجام نیک
ز دیدار او تاج روشن شدست
ز بدها ورا بخت جوشن شدست
بنازد بدو مردم پارسا
هم‌انکس که شد بر زمین پادشا
هوا روشن از بارور بخت اوی
زمین پایهٔ نامور تخت اوی
به رزم اندرون ژنده پیل بلاست
به بزم اندرون آسمان وفاست
چو در رزم رخشان شود رای اوی
همی موج خیزد ز دریای اوی
به نخچیر شیران شکار وی‌اند
دد و دام در زینهار وی‌اند
از آواز گرزش همی روز جنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ
سرش سبز باد و دلش پر ز داد
جهان بی‌سر و افسر او مباد

سودا ارگینجی

نام نام خانوادگی: سودا ارگینجی
Sevda Erginci
تاریخ تولد: 3 اکتبر 1993
یکشنبه، ۱۱ مهر ۱۳۷۲
سن: 28 سال و 6 ماه
محل تولد: استانبول
پرچم ترکیه
نژاد: یونانی – مقدونیه ای
محل سکونت: استانبول
تحصیلات: سال دوم دبیرستان
برادر: یک برادر کوچکتر از خود
خواهر: یک خواهر کوچکتر از خود
همسر: ندارد
فرزند: ندارد
قد: 159 سانتیمتر
وزن: 52 کیلوگرم
گروه خونی: AB+
رنگ چشم: قهوه ای
رنگ مو: خرمایی
غذای مورد علاقه: ماهی
دسر مورد علاقه: تیرامیسو
شهر مورد علاقه: بارسلونا
رنگ مورد علاقه: آبی
فیلم مورد علاقه: طعم گیلاس
عدد مورد علاقه: 5
درآمد سالیانه: 100 هزار دلار
ثروت: 600 هزار دلار
دین: مسلمان
ملیت: ترکیه ای
صفحه IMDB: IMDB
سودا ارگینجی
سودا ارگینجی ویکی پدیا
سودا ارگینجی ویکی پدیا

خانواده سودا ارگینجی

پدرش ترک و از اهالی شهر مادرین و مادرش از مهاجرین مقدونیه شمالی می‌باشد، سودا اولین فرزند خانواده است و یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خود دارد که هر کدام با فاصله یک سال از هم به دنیا آمده اند.

به یک ناچخ شه که بر وی رسید

ز زنگی رگ زندگانی برید

دگر دیوی آمد چو یکپاره کوه

کزو چشم بینندگان شد ستوه

همان خورد کان ناسزای دگر

چنین چند را خاک خارید سر

سیه روی‌تر زان یی دیو سار

به پیچش درآمد چو پیچنده مار

بر او نیز شه ناچخی راند زود

به زخمی برآورد ازو نیز دود

سیاهی دگر زان ستمگاره‌تر

به حرب آمد از شیر خونخواره‌تر

همان شربت یار پیشینه خورد

زمانه همان کار پیشینه کرد

نیامد دگر کس به میدان دلیر

که ترسیده بودند از آن تند شیر

عنان داد خسرو سوی خیل زنگ

برون خواست بدخواه خود را به جنگ

پلنگر چو دید آن چنان دستبرد

شد اندامش از زخم ناخورده خرد

اگر خواست ورنه جنیبت جهاند

سوی حربگه کام و ناکام راند

عنان بر شه افکند چالش کنان

به صد خاریش بخت مالش کنان

بسی زخمها زد به نیروی سخت

نشد کارگر بر خداوند بخت

شه شیر زهره بر آن پیل زور

بجوشید چون شیر بر صید گور

پناهنده را یاد کرد از نخست

نیت کرد بر کامگاری درست

طریدی بناورد زنگی نمود

که بر نقطه پرگار تنگی نمود

به چالشگری سوی او راند رخش

برابر سیه خنده زد چون درخش

چنان زد بر او ناچخ نه گره

که هم کالبد سفته شد هم زره

به یک باد شد کشتی خصم خرد

فرو ماند لنگر پلنگر به مرد

بفرمود شاه از سربارگی

که لشگر بجنبد به یکبارگی

سپاه از دو سو جنبش انگیختند

شب و روز را درهم آمیختند

ز بیم چکاچک که آمد ز تیر

کفن گشت در زیر جوشن حریر

ترنگا ترنگ درفشنده تیغ

به مه درقها را برآورده میغ

تنوره ز تفتیدن آفتاب

به سوزندگی چون تنوری بتاب

ز جوشیدن سر به سرسام تیز

جهان کرده از روشنائی گریز

ز بس زنگی کشته بر خاک راه

زمین گشته در آسمان رو سیاه

عقیق از شبه آتش افروخته

شبه گشته در آسمان سیه سوخته

سبک شد شبه گشت گوهر گران

چنین است خود رسم گوهر گران

اسیر سمنبر بشد مشک بید

غراب سیه صید باز سپید

سراسیمگی در منش تاخته

ز رخت خرد خانه پرداخته

ز دلدادن چاوشان دلیر

دلاور شده گور بر جنگ شیر

زگفتن که هوی و دگر باره‌هان

برآورده سر های و هوی از جهان

ستیز دو لشگر چو از حد گذشت

زمانه یکی را ورق در نوشت

قوی دست را فتح شد رهنمون

به زنهار خواهی درآمد زبون

در آن تاختن لشگر رومیان

به زنگی کشی بسته هر سو میان

سکندر به شمشیر بگشاد دست

به بازار زنگی در آمد شکست

چو زنگی درآمد به زنگانه رود

ز شهرود رومی برآمد سرود

سر رایت شاه بر شد به ماه

ز غوغای زنگی تهی گشت راه

فرو ریخت باران رحمت ز میغ

فرو  گشت زنگار زنگی ز تیغ

ستاده ملک زیر زرین درفش

ز سیفور بر تن قبای بنفش

ز هر سو کشان زنگیی چون نهنگ

به گردن در افسار یا پالهنگ

کسی را که زیر علم تاختند

به فرمان خسرو سر انداختند

در آن وادی از زنگیان کس نماند

وگر ماند جز بخش کرکس نماند

گروهی که بر پیل کردند زور

فتادند چون پیله در پای مور

که ریبنده کو بار مردم کشد

گهی شم کشد گه بریشم کشد

چو خصمان گرفتار خواری شدند

حبش در میان زینهاری شدند

شه آن وحشیان را که بود از حبش

نفرمود کشتن در آن کشمکش

ببخشود بر سختی کارشان

به شمشیر خود داد زنهارشان

بفرمود تا داغشان برکشند

حبش زین سبب داغ بر آتشند

فروزنده‌شان کرد از آن گرم داغ

کز آتش فروزنده گردد چراغ

ز بس غارت آورردن از بهر شاه

غنیمت نگنجید در عرضگاه

چو شاه آن متاع گران سنج دید

چو دریا یکی دشت پر گنج دید

به جز گوهرین جام و زرین عمود

به خروار عنبر به انبار عود

هم از زر کانی هم از لعل و در

بسی چرم و قنطارها کرده پر

ز کافور چون سیم صحرا ستوه

ز سیم چو کافور صد پاره کوه

همان زنده پیلان گنجینه کش

همان تازی اسبان طاووس وش

همان برده بومی و بربری

سبق برده بر ماه و بر مشتری

ز برگستوانهای گوهر نگار

همان چرم زرافهٔ آبدار

به طور معمول، آزمایش عدم اعتیاد در مواقعی مانند ازدواج، استخدام، گرفتن گواهینامه رانندگی و تمدید آن، بررسی وضعیت بدن از جهت وجود سم و پس از ترک اعتیاد، انجام می‌شود. با تست‌های مختلفی مانند آزمایش ادرار، خون و آنالیز بزاق، می‌توان آزمایش اعتیاد گرفت و نوع اعتیاد را هم بر حسب کیت‌های تشخیصی مشخص کرد.

اما یکی از مطمئن‌ترین روش‌های انجام تست اعتیاد در خانه، انجام آزمایش ادرار است که معمولا در ظروف پلاستیکی استریلی جمع‌آوری می‌شود و در آزمایشگاه از جهت انواع اعتیادها، مانند اعتیاد به شیشه، اعتیاد به مورفین، تریاک، حشیش، ماریجوانا، بنگ و … بررسی می‌شود.

در حال حاضر، شما می‌توانید این آزمایش را از طریق آزمایش آنلاین درخواست دهید تا مسئول نمونه‌گیری در محل حاضر شود و پس از دریافت نمونه، جواب آزمایش اعتیاد را برای شما ارسال کنند.

نماز شام کز قندیل کوکب
چراغان کرد گردون خیمه شب
فرو بستند گوئی نو عروسان
بگردن عقد لؤلؤی مثقب
و یا گسترده بر طاقی بعمدا
پرندی نیلگون یک سر مذهب
و یا چون خیمه ای با میخ زرین
که از مشکین طنابستی مطنب
و یا با کلک زرین بر نبشتند
به مشکین لوح سطری چند معرب
و یا پیروزه گون طشتی است وارون
ز گوهرهای گوناگون لبالب
فلک کجر و بسان پیل شطرنج
شهب تازنده چون اسبان اشهب
یکی چون اسب راهش از چپ و راست
یکی چون پیل رفتارش مورب
مجره همچو شیرین جوی فرهاد
ز کوه بیستون گردیده منصب
ثریا همچو انگور از بر تاک
فضای چرخ چون باغی معنب
نمودی فرقدان دو شمع کافور
بصحنی از عبیروبان مطیب
فرو کوبیده «عذرا» از «زبانی »
دو زرین میخ بر سیمینه جوزب
درخشان هقعه بر پستان جوزا
فروزان شوله بر دنبال عقرب
یکی چون گوهر اندر تاج زرین
یکی چون آتش اندر نوک مثقب
بنات النعش تابان از بر قطب
چو شاگردان بر استاد مکتب
ز کوه بیستون برشد شباهنگ
چو از چاه مقنع ماه نخشب
بطین بگرفت در بطن الحمل جای
چنان کاندر و جار خویش ثعلب
عوائذ بر تن تنین هویدا
چنان چون بثرها بر جلد اجرب
سعود آورده اندر اخبیه رخت
خیامش را سماک الارض مضرب
همی تابید عین الاثور از چرخ
چنان طرف سیه چشمان ایرب
به خون بهرام چون شمشیر حیدر
دو پیکر چون دو نیم اعضای مرحب
بکرسی ذات کرسی چون بر اورنگ
صفیه دختر حی اخطب
گرفته سعد ذابح دشنه بر کف
چو اندر جنگ خوزستان مهلب
چنان خنیاگران در بزم ناهید
گرفته چنگ در کف نای بر لب
همی‌افروخت نار از چهره برحبیس
چنان زیبا نگاری خسته از تب
همی برکند کیوان موی سبلت
چو پیری دردمند از داء ثعلب
نیازی حاجیانستند گوئی
بهنگام جمار اندر محصب
ظلیم از سهم رامی خسته چونان
شترمرغی ز پیکانی مشعب
چو ملاحان سهیل از جانب قطب
بدریای جنوب افکنده مرکب
ستاده بر فراز تخت جبار
نشسته در کنار نهر ارنب
غمیضا در سرشک دیده مغمور
عبور از راه دریا جسته مهرب
همی در شورش آمد کلب احمر
چو برناقه حمیرا کلب حوئب
هویدا شد هلال ماه شوال
چو زرین مشعلی در شام غیهب
و یا در کاخی از پیروزه قندیل
و یا بر شاخی از بیحاده اخطب
و یا چون کشتییی در ناف دریا
و یا چون حلقه در جوف سبسب
و یا زیبا نگاری نیلگون رخت
بزرین وسمه ابرویش مخضب
مکرم ماند بر جای مبارک
معظم راند دنبال مرجب
مه من آن غزال عنبرین خال
بت من آن نگار سیم غبغب
پی دیدار مه شد بر سر بام
چو اندر کرسی تدویر کوکب
هلال عید را دی از بن چرخ
چو پیری گوژ بر طاقی محدب
و یا خود مشربه سیمین پرازمی
بدست ساقی پاکیزه مشرب
چو مه را دید آن بنده خورشید
زمین بوسید بر میر معذب
بشکر میر از لب شکر افشاند
پس این مطلع سرود از شکرین لب

می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست
تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
از روی نکو صبر نمی‌شاید کرد
لیکن نه به اختیار می‌باید کرد
می‌شنیدم به حسن چون قمری
چون بدیدم از آن تو خوبتری
و رب غلام صائم بطنه خلا
و میزانه من سؤ فعلته امتلا
علیک سلام الله ما لاح کوکب
و ما طلعت زهر النجوم و تغرب
و کل بلیغ بالغ السعی فی دمی
اذا کان فی حی الحبیب حبیب
دع الجواری فی الدماء ماخرة
ان الرواکد تحتاج المقاذیفا
سلام علیکم اهل بیت کرامة
و مقصد محتاج و مأمن خائف
و لو ان حبا بالملام یزول
لسمعت افکا یفتریه عذول
تبعته العیون حیث تمشی
و علی مثله من العین یخشی
تلتقی ارضا بأرض و بدیلا عن بدیل
انما یثقلنی من فضلکم قید الجمیل
کتبت لیبقی الذکر امم بعدی
فیاذا الجلال اغفر لکاتبه السعدی

با بنده فلک چرا به جنگ است
سبحان الله این چه رنگ است
بودم روزی به شهر تبریز
آقا و ولی عهد و با چیز
شه هرمز بود و بنده پرویز
و اینک شده‌ام ز دیده خونریز
کاین چرخ چرا چنین دورنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
بودم روزی به شهر تهران
مولا و خدایگان و سلطان
بستم همه را به توپ غران
گفتم که کسی نماند از ایشان
دیدم روز دگر که جنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتیم که خلق حرف مفتند
آخر دیدیم دم کلفتند
خیلی گفتیم وکم شنفتند
یک جنبش سخت کرده گفتند
بسم‌الله ره سوی فرنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتیم که ما ز گندگانیم
زحمت ز خدا به بندگانیم
سوی ادسا شوندگانیم
غم نیست که از روندگانیم
بنشستن ما به خانه ننگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
سوی ادسا شدیم هی هی
مجنون‌آسا شدیم هی هی
بی‌برگ و نوا شدیم هی هی
یکباره فنا شدیم هی هی
آن دل که به ما بسوخت سنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
اندر ادسا قزی جمیله
آمد چون لیلی ازقبیله
مجنون شدمش بلا وسیله
بگذاشت به گوش من فتیله
گفتم که نه وقت لاس و دنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
بدبختی ما نگر که خانم
ناداد دگر به دست ما دم
یک روز و دو روز بود و شد گم
با خودگفتیم خسروا قم
کن عزم سفرکه وقت تنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
بر یاد نگار عیسوی کیش
کردیم سفر به ملک اطریش
درویشانه گذشتم از خویش
کز عشق‌، شهان شوند درویش
دیدم ره دور و پای لنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
خانم ز نظر برفت باری
مقصود سفر برفت باری
وقتم به هدر برفت باری
چون عشق ز سر برفت باری
گفتم که نه موقع درنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
دیدیم به شهر قال و قیل است
صحبت زنگار بی‌بدیل است
وز ما سخنان بس طویل است
گفتیم که نام ما خلیل است
گفتیم که کار ما شلنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
با خود گفتیم ممدلی هی
وقت سفر است یا علی هی
برخیز و برو مگر شلی هی
خود را آماده کن ولی هی
بپا که زمانه تیز چنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
آنکس که تو راست میهماندار
بسیار رفیق تو است بسیار
از توپ و تفنگ و جیش جرار
همره کندت‌، مترس زنهار
بشتاب که وقت نام و ننگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
وانگاه ز شهر «‌ماربنباد»
رفتیم به بادکوبه دلشاد
صاحبخانه نوید می‌داد
می‌‎گفت برو به استرآباد
گفتیم که ممدلی زرنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتم قلی اف بیا بیا زود
آماده بکن یکی پاراخود
نامرد به قیمتش بیفزود
من نیز قبول کردم از جود
گفتم که نه ‌وقت چنگ چنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
وانگاه به رسم میهمان‌ها
رفتیم به ایل ترکمان‌ها
دادیم نویدها به آنها
گفتیم که ای عزیز جان‌ها
از غم دل ما به رنگ رنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتم سخنان به مکر و فن‌ها
پختم همه را از آن سخن‌ها
خوش داد نتیجه ما و من‌ها
این نقشه نه خوب گشت تنها
هرنقشه که می کشم قشنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
من ممدلی گریز پایم
با دولت روس آشنایم
تهران تو کجا و من کجایم
خواهم که به جانب تو آیم
کز عشق تو کله‌ام دبنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
ای ترکمنان نیک‌منظر
ریزید به شهر و قلعه ‌یکسر
چاپید هرآنچه اسب و استر
زآغوش پدر کشید دختر
کاین مایهٔ پیشرفت جنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
وانگاه دو اسبه با دل شاد
رفتیم به شهر استرآباد
کردیم علم چماق بیداد
گفتیم که هرکه پیشکش داد
ایمن زگلولهٔ تفنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
«‌ارشد» که چو ما نشد هراسان
شد عازم شاهرود و سمنان
از سوی دگر رشید سلطان
شد از ره راست سوی تهران
گفتیم که وقت دنگ وفنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
خود گرچه ز شوق تیز بودیم
در وحشت وترس نیز بودیم
هردم به سرگریز بودیم
هر لحظه بجست و خیز بودیم
گفتی که به راه ما پلنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتند که کارها شلوغ است
وین کهنه چراغ بی‌فروغ است
سرمایهٔ ارتجاع دوغ است
گفتیم که جملگی دروغ است
گفتیم که جملگی جفنگ است
سبحان‌الله این‌چه رنگ است
گفتندکه کشته شد رشیدت
گفتند که پاره شد امیدت
گفتند وعید شد نویدت
گفتند سیاه شد سفیدت
دیدم سر من ز غصه منگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتند که خصم کینه‌خواه است
بدخواه به راه و نیمه راه است
قصد همگی به قتل شاه است
دیدیم‌.که روز ما سیاه است
وآئینهٔ ما قرین زنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتندکه ارشدت جدو شد
وان میر مکرمت کتو شد
اردوی منظ‌مت چپو شد
هنگام بدو بدو بدو شد
بگریز که جعبه بی‌فشنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
گفتند جناب حکمفرما
زحمت چکسوز دگر بفرما
برگرد کجا که بودی آنجا
دیدم زین بیش جنگ و دعوا
حقا که برای بنده ننگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
بنمود زمانه هرزه پوئی
وین گردون کرد تیره‌روئی
افکند مرا به مرده‌شوئی
گفتیم مگر که جنگجوئی
چون عشق نگار شوخ و شنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است
امروز ز بخت در گله استم
درگیر شکنجه و تله استم
درکار فرار و ولوله استم
گر بنده امیر قافله استم
این قافله تا به حشر لنگ است
سبحان‌الله این چه رنگ است

چگونه اعداد را سریع تر در یکدیگر ضرب کنیم؟

ساده ترین و شیرین ترین روشهای محاسبات سریع در بخش ضرب اعداد دیده می شوند.

ویژگی اعداد خاص در این ضربها و توجه به برخی تکنیکها انجام عمل ضرب را بسیار سرعت می بخشد.

چگونه ضرب هر عددی در ۵ را سریع به دست آوریم؟

برای ضرب اعداد در ۵ معمولا افراد از سمت چپ شروع به ضرب عدد ۵ در ارقام عدد دیگر می کنند.
این روش برای همه لزوما روشی سریع نیست. اما می توان همین ضرب را با تبدیل ضرب به نصف کردن عدد بسیار سریع تر انجام داد.

Kim Ji-soo

Although South Korean singer Jisoo officially made her debut on the K-pop scene in 2016 as a member of Blackpink, she has been a star on the rise for almost a decade. From her pre-debut activities to becoming a member of one of the world’s biggest girl groups, this is Jisoo’s unconventional, yet empowering story.

Her early life

Kim Ji-soo was born in the city of Gunpo, south of Seoul in South Korea’s Gyeonggi province, in January 1995. The youngest of three siblings, she played basketball and took taekwondo lessons, and was a huge fan of legendary boy band TVXQ as a child. She attended the famous School of Performing Arts Seoul high school and became a trainee with YG Entertainment in 2011.

Jisoo was slowly, and cryptically, introduced to the general public, with YG initially unveiling her as “Mystery Girl No 2”, before her picture and name was revealed in early 2013.

Jisoo is known for her quirky and unpredictable personality.

Jisoo is known for her quirky and unpredictable personality.

She became a hot K-pop commodity years before her official debut with Blackpink. She made cameos in music videos by a range of K-pop acts (including Epik High and Hi Suhyun in 2014), landed endorsement deals (with brands including LG, Nikon and Samsonite), made TV appearances (the variety show 1 Night 2 Days in 2015), and began an acting career (in the 2015 South Korean drama The Producers).

Interest was so high that Jisoo received an offer to join rival label SM Entertainment when a manager tried to recruit her at a concert.

Her role in Blackpink

The Blackpink members were introduced with a week-long roll-out of photos showing off their various styles ahead of their 2016 summer debut.

Jisoo was the third revealed, before her singing skills and visual beauty were put on full display in Blackpink’s explosive debut singles.

 

While Blackpink members do not have designated roles, Jisoo has been noted for keeping the group’s vocal harmonies together.

EVERY SATURDAY

SCMP Global Impact Newsletter

By submitting, you consent to receiving marketing emails from SCMP. If you don't want these, tick here

By registering, you agree to our T&C and Privacy Policy

Fellow member Jennie told Billboard magazine that “Jisoo would be the quiet one, but then she’d be like, ‘How about this?’ She’d make this harmony, and we were like, ‘That’s so good!’ and then in an hour have another amazing harmony.”

 

‘You’re the one I have been waiting for’: the rise of THE9’s Liu Yuxin

As the oldest member of Blackpink, Jisoo takes care of her bandmates. The singer looks out for the other members on stage to ensure they do not hurt themselves. One of the most notable examples of her caring nature came when writing a letter for Blackpink’s Lisa, which made the group’s youngest member cry on television.

Jisoo is also known for her unpredictable and quirky “4D” personality that comes out during TV shows and live events. Fans know she has a peculiar love of trying to balance items on her body – she was once caught on camera trying to balance a water bottle on her shoulder at a 2017 awards show.

 

Her solo work

After her debut, Jisoo continued to show promise in fields beyond music.

She acted in an LG commercial with label mates Ikon where she featured in a twisted romantic storyline with several of the boy band members.

The ad not only showed Jisoo’s skills as a spokeswoman, but in acting too.

 

In 2017, she became one of three MCs of the weekly K-pop music programme Inkigayo alongside co-hosts Jinyoung from Got7 and Doyoung from NCT. In 2019, she made a return to acting on the South Korean drama Arthdal Chronicles. While her cameo was short, the interest in her appearance was huge, with the hashtag #JisooOnArthdalChronicles becoming a top trending topic on Twitter.

Her image

Jisoo made Gallup Korea’s top 20 list of the nation’s favourite K-pop idols in both 2018 and 2019. A similar survey given to 100 K-pop idols saw Jisoo rank as one of the prettiest stars among her peers in 2018.

Jisoo wants people to be their own role models.

Jisoo wants people to be their own role models.

In her own words

Jisoo’s career has been long and unconventional, but she has said that throughout it all, she depended on no one but herself.

“When I look back at the time that’s passed, it makes me think that I’m actually quite a strong person,” she told Elle Korea in 2019.

“Even when I was going through difficult times, I never really thought about relying on others … I think it’s because of the tough times I endured alone that I was able to become this strong.”